نویسنده: دكتر سیداحمد رهنمایی




 

امتناع یا امكان شناخت حقیقت در تفكر معاصر غرب

یكی از راه های اصلی شناخت چارچوب های فكری غرب معاصر، درك جایگاه، تعریف اخلاق و فلسفه اخلاق در فضای آكادمیك كشورهای غربی است. در بررسی تحولات اندیشه غرب، در بسیاری از حوزه ها، به ویژه در قلمرو اخلاق و فلسفه اخلاق، انبوه متراكمی از آراء و مكاتب وجود دارد بدون اینكه بتوان به كمترین هماهنگی، هم خوانی و هم سویی میان آنها دست یافت. از این رو، تعاریف مصطلح ارائه شده از اخلاق و فلسفه اخلاق به استناد این فراوانی آراء و مكاتب، از نظریه ای تا نظریه دیگر و از مكتبی تا مكتب دیگر متفاوت خواهد بود؛ از دیدگاه ها و مكاتب مبتنی بر آموزه های دینی و خردناب انسانی گرفته تا دیدگاه ها و مكاتب كاملاً لائیك و مبتنی بر لیبرالیسم و لیبرتنیسم، همه طیف وسیعی از آراء و مكاتب غربی مربوط به اخلاق و فلسفه اخلاق را دربرمی گیرند. به عنوان نمونه در سایه نظام لیبرال - دموكراسی غرب، اخلاق به تصویر یك فرد یا شهروند خوب، آن هم با معیارهای شخصی و نسبی و پلورالیستی محدود و تفسیر می گردد. فلسفه اخلاق نیز به نوبه خود به تفسیر چیستی، چرایی و چگونگی اخلاق و مبانی و اصول حاكم بر اخلاق و رفتار اخلاقی با تكیه بر انباشتی از جریان فكری نظیر لیبرالیسم، سكولاریسم، پلورالیسم، لیبرتنیسم، در محور عمودی و به پشتوانه مكاتب گوناگونی چون منفعت گرایی، لذت گرایی، قدرت گرایی، نتیجه گرایی و عمل گرایی، در محور افقی می پردازد.
سؤال اینجاست كه از نظر فلسفی در غرب معاصر اخلاق به كجا رسیده است ؟ نظام اخلاقی غرب با همه پراكندگی هایش به بن بستی چالش برانگیز گرفتار شده است كه گریز از آن برای غرب سخت، طاقت فرسا و تا حدودی امكان ناپذیر شده است. سردرگمی ناشی از بی ثباتی نظام اخلاقی غرب همه نظامات غرب، اعم از نظامات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، آموزشی و... را تحت تأثیر قرار داده و بنیاد این نظامات را تا حدود فراوانی متزلزل ساخته است. (1)
در مورد حس حقیقت جویی نیز غرب دچار بحران است. احدی نمی تواند منكر حس حقیقت جویی باشد، زیرا چنین حسی امری فطری سرشته شده با هویت انسان است، اما از نگاه فلسفه اخلاق غرب با ساختار و محتوای خود حقیقتاً امری شخصی، نسبی و بدون پشتوانه عینی است. با این بیان، فلسفه اخلاق رایج غرب تا هنگامی كه در وضع موجود باقی بماند، هر چه را حقیقت بپندارد، چیزی جز برداشت های ناپایدار شخصی و یك سو نگرانه نخواهد بود و در این صورت برای چنین فلسفه اخلاقی امكان دستیابی به حقیقت ناب وجود نخواهد داشت. (2)
از دیگر سو غرب سال هاست كه با پروژه اسلام ستیزی سروكار دارد، اما آیا در نهادهای عمومی غربی و به طور علنی نیز می توان فازهای این پروژه را دید ؟ نظر به هراسی كه دولت های غربی نسبت به حضور و نقش شهروندان مسلمان كشورهای غربی دارند، معمولاً سعی می كنند به جهان وانمود كنند كه كشور و دولتشان سرسلسله جنبان و مهد دموكراسی است و نسبت به هیچ گرایشی، دینی و غیردینی، تعصبی به خرج نمی دهند. همواره یكی از افتخارات خود را این شمرده و برمی شمرند كه كشورشان نه تنها چند ملیتی كه چند فرهنگی (multiculturalism) است، اما همه می دانند و خودشان نیز باور دارند كه این نوعی ظاهرسازی و فریبندگی بیش نیست و با نیاتشان ناهمخوان و با رفتارشان بسیار فاصله دارد. معمولاً سیاست دولت های غربی بر این نیست كه نهادهای دولتی غرب مستقیماً به جریان اسلام ستیزی دامن بزنند. جریان اسلام ستیزی در غرب بیشتر به صورت مرموز و به طور نیابتی، آن هم از طریق روزنامه ها، هفته نامه ها و عموماً رسانه های نوشتاری و یا سناریوها و فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی، البته با پشتوانه مالی و سیاسی و فرهنگی آشكار و مرموز دولت های غربی و مجامع وابسته به جریان حاكم بر غرب صورت می پذیرد.
یكی دیگر از ترفندهای دول غربی این است كه نخست چهره ای سخیف و ناشایست از اسلام می سازند، سپس عواملی را برای ترویج این چهره برمی گمارند تا افراد ناآگاه را با كینه توزی به جانب آن نسخه ساخته و پرداخته شده از اسلام جلب و جذب نمایند. در مرحله بعد هواداران چنین اسلامی را برای ارتكاب جرایم انسانی و اقدامات خشن و به دور از انسانیت، اما به نام اسلام و با فریاد اسلام خواهی و حتی با شعار تشكیل دولت اسلامی می پرورانند. « داعش » نمونه ای از محصولات ترفندهای شیطانی غرب به شمار می رود كه به طور نیابتی مسئولیت تخریب چهره اسلام ناب محمدی را برعهده گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای اطلاعات بیشتر به كتاب « رابرت جی رینگر » آمریكایی، ترجمه « احمد تقی پور » با عنوان « فروپاشی تمدن غرب » مراجعه كنید.
2. برای اطلاعات بیشتر به كتاب « بنیاد اخلاق » تالیف دکتر « مجتبی مصباح » مراجعه شود.

منبع مقاله :
عصر اندیشه، شماره6